محل تبلیغات شما



گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند

در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند

 

شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من

زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند

 

عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم

لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند

 

هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی

درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند

 

عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود

داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند

 

گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان

همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند

 

گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار

دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند

 

بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری

دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند

 

برگزیده ای از بهترین اشعار عاشقانه استادش شهریار1

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی‌ جیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا


سید محمد حسین بهجت تبریزی در سال 1285 هجری شمسی در روستای زیبای خوشکناب » آذربایجان متولد شده است.

 

 

 

او در خانواده ای متدین ، کریم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد. پدرش حاجی میر آقای خوشکنابی از وکلای مبرز و فاضل وعارف روزگار خود بود که به سبب حسن کتابتش به عنوان خوشنویسی توانا مشهور حدود خود گشته بود.

 

 

شهریار که دوران کودکی خود را در میان روستائیان صمیمی و خونگرم خوشکناب در کنارکوه افسونگر حیدر بابا » گذرانده بود همچون تصویر برداری توانا خاطرات زندگانی لطیف خود را در میان مردم مهربان و پاک طینت روستا و در حریم آن کوه سحرانگیز به ذهن سپرد.

 

  

 

او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود . بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود.

 

 

 

شهریار شرح حال دوران کودکی خود را در اشعار آذربایجانیش بسیار زیبا،تاثیر گذار و روان به تصویر کشیده است.

 

 

 

طبع توانای شهریار توانست در ابتدای دهه سی شمسی و در دوران میانسالی اثر بدیع و عظیم حید ربابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند .

 

 

 

او در این منظومه بی همتا در خصوص دوران شیرین کودکی و بازیگوشی خود در روستای خشکناب سروده است:

 

  

 

قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده ،

 

 

 

( شب هنگام که مادر بزرگ قصه می گفت، )

 

  

 

کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده،

 

 

 

(بوران بر می خاست و در و پنجره خانه را می کوبید،)

 

 

 

 قورد کئچی نین شنگیله سین ییه نده،

 

 

( هنگامی که گرگ شنگول و منگول ننه بز را می خورد،)

 

 

 

من قاییدیب بیر ده اوشاق اولایدیم!

 

 

 

(ای کاش من می توانستم بر گردم و بار دیگر کودکی شوم !)


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرستاران آینده